سخنرانی دکتر انشاالله رحمتی در پیش نشست دوم
در ادامه فایل تصویری و همچنین گزارش مکتوب سخنرانی جناب آقای دکتر انشاءالله رحمتی (استاد دانشگاه آزاد اسلامی و مجمع فلاسفه ایران) با عنوان « هستی معطوف به آن سوی مرگ به روایت سهروردی » در دومین پیش نشست همایش بین المللی شیخ اشراق و دنیای جدید که در تاریخ 8 اسفند 1401 به میزبانی مجمع فلاسفه ایران برگزار گردید، تقدیم علاقهمندان می شود.
دکتر رحمتی ابتدا با بیان اینکه باید عنوان را توضیح دهیم اشاره کردند که من میتوانستم عنوان معادشناسی در سهروردی را برای این ارائه انتخاب کنم اما به علت اینکه عنوان این همایش نسبت سهروردی با دنیای جدید است احساس کردم این عنوان جدید بهتر می تواند گویای مطلب باشد. معمولا یک نقدی که به فیلسوفان ما وارد می شود این است که اینها متکلم اند و در این راستا پرداخت فلاسفه ما به بحث معاد را بهانه می کنند و می گویند اساسا بحث معاد یک مبحث کلامی است . به نظرمی رسد برای فیلسوفی مثل سهروردی پرداختن به معاد جنبه کلامی ندارد چراکه او به عنوان یک هستی شناس دارد در این خصوص حرف می زند اما دارد هستی معطوف به آنسوی مرگ را بررسی می کند. پس زندگی پس از مرگ در بحث شیخ اشراق خیلی متفاوت با یک ضرورت کلامی است.
مسئله بعد اینکه در حکمت اشراق مرگ یک وجه انفسی هم دارد یعنی غایت فلسفه برای سهروردی همانی است که افلاطون می گفت: فلسفه تمرین مردن است. یعنی مردن در متن زندگی. سهروردی می گفت ما حکیم را حکیم نمی دانیم مگر اینکه تن او همچون پیرهنش باشد پس مرگ برای او صرفا مفهومی کلامی نیست لذا بدون اندیشیدن به مرگ فلسفه او بی معناست. سهروردی می گوید همانطور که منجمان در ارصاد فلکی به نتایج علمی دست می یابند، ما نیز با ارصاد عرفانی به مدبران این عالم دست پیدا می کنیم و اینگونه فرشتگان تبیین می شوند. لذا این حکیمان در قیامت های خود به این مفاهیم دریافته اند. بر این اساس معاد هم به معنای غایت فلسفه و هم به معنای موضوع فلسفه در فلسفه سهرودی معنا پیدا می کند. پس تحلیل مفاهیم فلسفی باید به چنین غایتی ختم شود. همین است که فلسفه به حکمت الهی و حکمت نبوی تعبیر می شود. به قول فارابی حکمت و نبوت از یک سرچشمه نور می گیرند. وقتی حکیم از وجودی فراتر از وجود جزیی خود دریافت حکمت می کند درواقع رسالتی پیامبر گونه دارد. باید اشاره نمود همه پیغمبرها در مقام بیان معاد بوده اند لذا سهروردی هم در امتداد این حکمت نبوی صحبت از مرگ اندیشی می کند.
کربن متاثر از هایدگر در جایی می گوید آنچه انسان دارد وجودی در قالب ماهیت نیست بلکه فراماهیت است. اما همین انسان در بحث اگزیستانسالیست ها تا قبل از مرگ معنا دارد اما گویا این دیدگاه فلسفی در تحلیل انسان بعد از مرگ حرفی نمی زند. به همین دلیل سهروردی تبدیل به نقطه عطف می شود چراکه تا قبل از او مثلا حتی ابن سینا نمی تواند معاد جسمانی را درک کند اما به نظر می رسد همین ابن سینا هم ضرورت این معاد جسمانی را حداقل درک کرده است. اگر ما معتقد باشیم که انسان بعد از مرگ وجود دارد باید بررسی شود این وجود یعنی چه؟ آنچه به دست سهروردی رسیده همین معاد روحانی است. او بحث از معاد را با تناسخ آغاز می کند وجالب است که او معتقد به تناسخ بوده است و این را اثبات می کند. البته موضع سهروردی این است که حجت های قائلین و منکرین تناسخ هر دو ضعیف است. دین بدون اعتقاد به معاد جسمانی دیگر دین نیست چراکه همه پیامبران می خواستند هستی پس از مرگ را برای ما به تصویر بکشند. سهروردی رابطه نفس و بدن را اینگونه تفسیر می کند که این دو با هم متحد می شوند. این ارتباط باید از سر یک احتیاج باشد . سهروردی نور اسپهبدی را یک فرشته بالقوه تفسیر می کند که در اثر هبوط، فرشتگی خود را از دست داده و به تعبیر کربن ازلیت از دست رفته دارد و برای بازیابی این مسئله به بدن نیاز پیدا می کند. بدن مظهر افعال او می شود و صندوقچه انوار اوست یا ظرف آثار اوست. درواقع پادگان نیروهای اوست گویی که نفس باید در این جهان وارد یک پیکار شود . از طرف دیگر بدن در نگاه سهروردی یک جسم کثیف است و هیچ شانی ندارد از خودش. اما جالب است که این بدن یا همان مزاج برزخی خودش مشتاق نور است لذا نور اسپهبدی با او همراه می شود.
تهیه کننده: سپهر جمعه زاده